Roald Dahl’s The Witches
جادوگرها
در سال ۱۹۶۸ ، یک پسر جوان پس از کشته شدن پدر و مادرش در تصادف رانندگی در شیکاگو ، برای زندگی با مادربزرگش به دموپولیس، آلاباما می رود. به تدریج مادربزرگ پسر را تشویق می کند ، مادربزرگ یک موش حیوان خانگی را برای او می خرد و نام او را دیزی می گذارد. یک روز پسر به فروشگاه می رود تا یک جعبه میخ بخرد تا دیزی را آموزش دهد و برای او نیز خانه بسازد. جادوگری به پسر نزدیک می شود که سعی دارد او را با مار و کارامل فریب دهد ، اما مادربزرگ او را صدا می کند و جادوگر ناپدید می شود... .